دنیای روانشناسی » روانشناسی » داستان روانشناسی متشکرم چارلز

داستان روانشناسی متشکرم چارلز

داستان روانشناسی

چند سال پیش هنگام اهدا جایزه نوبل به یک خانم، او پشت تریبون فقط یک جمله بسیار کوتاه گفت: Thank s charls؛

هیچکس منظور وی را متوجه نشد. و در همه اذهان فقط یک سوال بود: چارلز کیست؟ مگر چقدر به این زن کمک کرده که بابت دریافت نوبل فقط از او تشکر کرده و نامش را می آورد؟ مدتی بعد اپرا وینفری میزبان وی در اپراشو بود و از وی خواست منظورش را از بیان این جمله بگوید و چارلز را به جهانیان معرفی کند. پاسخ تکان دهنده بود و حیرت انگیز.

وی با لبخندی گفت: سالها پیش من زنی بودم که سواد دبیرستانی داشتم. خانه دار، الکلی و مادر ۳ کودک که هر ۳پایین ۷سال سن داشتند. همسرم هم الکلی و بسیار هوس باز بود بطوری که هر شب بایک زن به خانه می آمد و گاه با چند زن که جلوی چشم بچه هایم مواد مصرف می کردند و… و من از ترس از دست دادن همسرم نه تنها به او اعتراضی نمی کردم بلکه همپای او و دوستانش می شدم. از فرزندانم به قدری غافل بودم که اگر دلسوزی همسایه ها نبود هیچکدام زنده نمی ماندند. تا اینکه یک روز همسرم مرا ترک کرد. بی هیچ توضیحی…

و من تاامروز نمیدانم که کجا رفت و چرا. ولی یک واقعیت عریان جلوی چشمم بود. من زنی بودم که هنوز ۳۰ سالم نشده بود. الکلی و منحرف بودم. ۳ فرزند و یک خانه اجاره ای داشتم و هیچ توانایی برای اداره زندگی نداشتم. روزها گذشت تا اینکه به خاطر نداشتن پول کافی مجبور به ترک الکل شدم و در کمال تعجب دیدم چقدر حالم بهتر است. به مرور کاری کوچک پیدا کرده و خودم زندگی خود و بچه هایم را اداره کردم. بچه ها به شدت احساس خوشبختی می کردند و من تازه می فهمیدم درحق آنها چه ظلمی کرده ام.

داستان روانشناسی-دنیای روانشناسی
داستان روانشناسی-دنیای روانشناسی

وقتی دیدم بچه هایم با چه لذتی درس می خوانند و با من همکاری می کنند تا مبادا روزهای سیاه بازگردند من هم شروع به درس خواندن کردم و…

امروز نوبل در دستان من است.

همان دستانی که روزگاری نه چندان دور از مصرف الکل رعشه داشت و هرگز نوازشی نثار کودکانش نکرد. اگر همسرم مرا ترک نمی کرد هرگز به توانایی هایم پی نمی بردم. چون من ذاتأ انسانی تنبل و وابسته بودم. اپرا پرسید: پس چارلز کی وارد زندگی ات شد و چگونه کمکت کرد؟

زن پاسخ داد: چارلز همسر من بود.
این ماهستیم که باید نقش ورقهای دستمان را تعیین کنیم. به راحتی می توان برگ برنده را تبدیل به بازنده یا برگ بازنده را تبدیل به برگ برنده نمود. مهم این است که برگ ها در دست کیست!

درباره مرضیه سرباز

کارشناس ارشد مشاوره هستم. به صورت تخصصی در حوزه کودک فعالیت می کنم. دوست دارم تجربیات دانشگاهی و حوزه کاری ام را از طریق سایت دنیای روانشناسی در اختیار علاقمندان قرار بدهم.

۶ نظر

  1. بسیار داستان آموزنده و تکان دهنده ای است باتشکر از سایت خوبتون

  2. ممنون ازسایت بسیارخوب وقابل توجه تون

    • مرضیه سرباز

      سلام
      متاسفانه در این داستان ذکر نشده که ایشون چه نوبلی گرفتند ولی مساله ی اصلی در این داستان چیز دیگه ایه!
      مساله این نیست که چه نوبلی گرفتند، مساله اینه که توانستند چطور انقدر پیشرفت کنند و مستقل بشوند.
      موفق باشید

  3. جالب و تاثیرگذار…….
    ممنون

پاسخ دادن به بهنام لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *