معلولیت یعنی…
مشکلی که من با لغت “معلولیت” دارم این است که به محض شنیدن معلولیت، همه به یاد کسانی می افتند که نمی بینندیا نمی شنوند یا نمی توانند راه بروند.
.
.
در حالی که اینها اگر هم معلولیت باشد، ساده ترین شکل آن است.
آنها که احساس در وجودشان مرده است را معلول نمی دانیم.
آنها که نمیتوانند یا نمیخواهند یا نیاموخته اند که صادقانه در مورد احساسشان حرف بزنند را معلول نمی دانیم.
آنها که نمیتوانند دوستی های خوب و بلندمدت بسازند را معلول نمی دانیم.
آنها که نمیتوانند بفهمند که در زندگی چه میخواهند را معلول نمی دانیم.
آنها که چشمشان جز خودشان نمی بیند را معلول نمی دانیم.
آنها که دستشان به امید نمی رسد. و در انتظارند که دیگران امید و انگیزه را پیش پایشان قرار دهند را معلول نمی دانیم.
این “معلولیت های واقعی” را نمی بینیم. و از اینکه دست و پا و چشم و گوش داریم، احساس سلامت می کنیم !
“جامعه شناس ..
فرد راجرز”
منبع: دنیای روانشناسی
سلام
چقد این متن تاثیر گذار و زیبا بود.
عالیییی بود